قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ مَنْ تَقَرَّبَ إِلَیَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ إِلَیْهِ ذِرَاعاً وَ مَنْ تَقَرَّبَ مِنِّی ذِرَاعاً تَقَرَّبْتُ مِنْهُ بَاعاً وَ مَنْ أَتَانِی مَشْیاً أَتَیْتُهُ هَرْوَلَة
هرکس یک وجب بیاد به من نزدیک شود،من به سوی او یک ذراع (افاصله آرنج تا نوک انگشتان دست )نزدیک می شوم .و هر کس یک ذراع به سوی من نزدیک شود من بیش از دو ذراع به او نزدیک می شوم و هرکس مانند حال راه رفتن (ملایم )به سوی من بیاید، من دوان دوان به سوی او می روم
پی نوشت :
نهج الفصاحة مجموعه کلمات قصار حضرت رسول ص، ص: 595
قال الله عزوجل: « یا داود بلغ اهل الارض انی حبیب من احبنی و جلیس من جالسنی و مونس لمن انس بذکری و صاحب لمن صاحبنی و مختار لمن اختارنی و مطیع لمن اطاعنی و ما احبنی احد من خلقی عرفت ذلک من قلبه الا احببته حبا لایتقدمه احد من خلقی من طلبنی بالحق وجدنی و من طلبه غیری لم یجدنی فارفضوا یا اهل الارض ما انتم علیه من غرورها و هلموا الی کرامتی و مصاحبتی و مجالستی و مؤانستی و آنسوا بی أو انسکم و اسارع الی محبتکم »
« خداوند به حضرت داود میفرماید: ای داود من دوست کسی هستم که مرا دوست بدارد، همنشین کسی هستم که با من همنشینی کند، مونس کسی هستم که با ذکر من مأنوس باشد، همراه کسی هستم که با من همراهی کند، برگزیده کسی هستم که مرا برگزیند، مطیع کسی هستم که از من اطاعت کند و دوست نمیدارد مرا هیچ کس از بندگانم که من این دوستی را از قلب او بدانم مگر این که او را دوست میدارم دوست داشتنی که هیچ کس از خلق من قبلا او را دوست نداشته هر کس به راستی مرا طلب کند خواهد یافت و هر کس غیر مرا جستجو کند مرا نخواهد یافت. پس ای اهل زمین دور بیندازید از خودتان آنچه را بر آن هستید از غرور دنیایی و بشتابید به سوی کرامت من و همراهی و همنشینی و انس با من و با من مأنوس شوید تا با شما انس بگیرم و بشتابم به سوی محبت شما » (1)بحارالانوار، ج 67، ص 25
امام باقر،محمد بن علی بن الحسین علیه السلام، لقبش « باقر العلوم » است. باقر یعنی شکافنده. به آن حضرت « باقر » میگفتند،یعنی
شکافنده دانشها.
مردی مسیحی، به صورت سخریه و استهزاء،کلمه « باقر » را تصحیف کرد به کلمه « بقر » یعنی گاو، به آن حضرت گفت: « انت بقر »
یعنی تو گاوی.
امام بدون آنکه از خود ناراحتی نشان بدهد و اظهار عصبانیت کند،با کمال سادگی گفت: «نه، من بقر نیستم،من باقرم »
:
مسیحی:تو پسر زنی هستی که آشپز بود.
-شغلش این بود،عار و ننگی محسوب نمی شود.
-مادرت سیاه و بی شرم و بد زبان بود.
-اگر این نسبتها که به مادرم می دهی راست است خداوند او را بیامرزد و از گناهش بگذرد،و اگر دروغ است از گناه تو بگذرد که
دروغ و افترا بستی.
مشاهده اینهمه حلم از مردی که قادر بود همه گونه موجبات آزار یک مرد خارج از دین اسلام را فراهم آورد،کافی بود که انقلابی
در روحیه مرد مسیحی ایجاد نماید و او را به سوی اسلام بکشاند. مرد مسیحی بعدا مسلمان شد .
سکوت شب صدایم میکند بنام عشق
تنها می بینمت؟
?تنهایی تو کسی راصدا میزند تونمیدانی!
صدای عشق?کلام حق میگوید پس چرانمیشنوی؟
بیا ودلت را به عشق بسپار!
عشق میگوید توبنده من باش!
توراهرچه میخواهی هست ازمن!
خلقت الاشیا لاجلک را آیه گفتم!
جوابش ازتورا باعشق گفتم!
وخلقتک لاجلی را نخواندی؟
کتاب بندگی ازدرلت با عشق خواندی؟
تنهایی رابتو دادم تاخودبشناسی
خلوت تنهایی صدایت میزند!
بنده من بیادم باش تایادت کنم
صدایم کن من کنارتو هستم بیادم باش تا یادت کنم...
دردنیا کنارتم نزدیک تو هستم ونحن اقرب الیکم من حبل الورید نزدیک تو هستم یا رب رب رب صدایم کن...
محضر عالم
مردی از انصار نزد رسول اکرم آمد و سؤال کرد: «یا رسول الله!اگر جنازه شخصی در میان است و باید تشییع و سپس دفن شود و
مجلسی علمی هم هست که از شرکت در آن بهره مند می شویم،وقت و فرصت هم نیست که در هر دو جا شرکت کنیم،در هر کدام
از این دو کار شرکت کنیم از دیگری محروم می مانیم،تو کدامیک از این دو را دوست می داری تا من در آن شرکت کنم؟
رسول اکرم فرمود: «اگر افراد دیگری هستند که همراه جنازه بروند و آن را دفن کنند،در مجلس علم شرکت کن.همانا شرکت در
یک مجلس علم از حضور در هزار تشییع جنازه و از هزار عیادت بیمار و از هزار شب عبادت و هزار روز روزه و هزار درهم تصدق و
هزار حج غیر واجب و هزار جهاد غیر واجب بهتر است.اینها کجا و حضور در محضر عالم کجا؟مگر نمی دانی به وسیله علم است که
خدا اطاعت می شود،و به وسیله علم است که عبادت خدا صورت می گیرد.خیر دنیا و آخرت با علم توام است،همان طور که شر دنیا
و آخرت با جهل توام است.»
مفضل بن قیس سخت در فشار زندگی واقع شده بود.فقر و تنگدستی،قرض و مخارج زندگی او را آزار می داد.یک روز در محضر امام صادق لب به شکایت گشود و بیچارگیهای خود را مو به مو تشریح کرد :«
فلان مبلغ قرض دارم،نمی دانم چه جور ادا کنم.فلان مبلغ خرج دارم و راه در آمدی ندارم.بیچاره شدم،متحیرم،گی جشده ام.به هر در بازی می روم به رویم بسته می شود...»
در آخر از امام تقاضا کرد درباره اش دعایی بفرماید و از خداوند متعال بخواهد گره از کار فرو بسته او بگشاید. امام صادق به کنیزکی که آنجا بود فرمود :« برو آن کیسه اشرفی که منصور برای ما فرستاده بیاور .» کنیزک رفت و فورا کیسه اشرفی را حاضر کرد.آنگاه به مفضل بن قیس فرمود :« در این کیسه چهار صد دینار است و کمکی است برای زندگی تو.»
- مقصودم از آنچه در حضور شما گفتم این نبود،مقصودم فقط خواهش دعا بود.
-بسیار خوب،دعا هم می کنم.اما این نکته را به تو بگویم،هرگز سختیها و بیچارگیهای خود را برای مردم تشریح نکن،اولین اثرش
این است که وانمود می شود تو در میدان زندگی زمین خورده ای و از روزگار شکست یافته ای.در نظرها کوچک م یشوی،شخصیت و احترامت از میان می رود .
( بحار الانوار،ج 11 /ص 114 :« لا تخبر الناس بکل ما انت فیه فتهون علیه م »)
مردی با اصرار بسیار از رسول اکرم یک جمله به عنوان اندرز خواست.رسول اکرم به او فرمود:
«؟ اگر بگویم به کار می بندی؟
-بلی یا رسول الله!
-اگر بگویم به کار می بندی؟
-بلی یا رسول الله!
-اگر بگویم به کار می بندی؟
-بلی یا رسول الله!
رسول اکرم بعد از اینکه سه بار از او قول گرفت و او را متوجه اهمیت مطلبی که می خواهد بگوید کرد،به او فرمود:
هر گاه تصمیم به کاری گرفتی،اول در اثر و نتیجه و عاقبت آن کار فکر کن و بیندیش،اگر دیدی نتیجه و عاقبتش صحیح است
آن را دنبال کن و اگر عاقبتش گمراهی و تباهی است از تصمیم خود صرف نظر کن.»
تا آخر،هیچ یک از شاگردان نتوانست به سؤالی که معلم عالیقدر طرح کرده بود جواب درستی بدهد.هر کس جوابی داد و هیچ کدام
مورد پسند واقع نشد.سؤالی که رسول اکرم در میان اصحاب خود طرح کرد این بود:
«در میان دستگیر ههای ایمان کدام یک از همه محکمتر است؟
یکی از اصحاب:نماز.
رسول اکرم:نه.
دیگری:زکات.
رسول اکرم:نه.
سومی:روزه.
رسول اکرم:نه.
چهارمی:حج و عمره.
رسول اکرم:نه.
پنجمی:جهاد.
رسول اکرم:نه.
عاقبت جوابی که مورد قبول واقع شود از میان جمع حاضر داده نشد،خود حضرت فرمود:
«تمام اینهایی که نام بردید کارهای بزرگ و با فضیلتی است،ولی هیچ کدام از اینها آنکه من پرسیدم نیست.محکمترین دستگیر ههای ایمان دوست داشتن به خاطر خدا و دشمن داشتن به خاطر خداست.» (داستان راستان)